مركز ارتباط حضرت آیت الله العظمی سید علی حسينى سیستانی (مد ظله) در لندن، اروپا، شمال و جنوب امریکا است.

توضیح‌ المسائل جامع

اهمیّت پرداخت بدهی و دین

«از ابی ثمامه نقل شده که می­گوید: به امام جواد† عرض کردم که من تصمیم گرفته­ام در مدینه و مکّه سکونت نمایم، ولی مقداری به مردم بدهکارم، نظر شما در این باره چیست؟ حضرت† فرمودند: به شهر خودت برگرد تا زمانی که بدهیت را بپردازی و دقّت نما در روز ملاقات پروردگار (مرگ) مدیون کسی نباشی؛ زیرا شخص با ایمان خیانت نمی‌کند». [778]

در حدیث است که پیامبر خداˆ فرمودند: «تعلّل ورزیدن توانگر (در پرداخت بدهی) ظلم است». [779]

از امام صادق† از پدران بزرگوارش‰ روایت شده که رسول خداˆ فرمودند: «اگر کسی بتواند حقّ شخصی را بپردازد و تعلّل ورزد، هر روز که بگذرد گناه باجگیر (کسی که به ستم از مردم مالیات می­گیرد) برایش نوشته شود». [780]

نیز از امام صادق† از پدران بزرگوارش‰ نقل شده که رسول خداˆ فرمودند: «... هر کس چیزی از حقّ برادر مسلمانش را حبس نموده و به او ندهد، خداوند برکت رزق و روزی را بر او حرام می­کند، مگر آنکه توبه نماید...». [781]

در حدیث است که امام صادق† فرمودند: «کسی که بدهکار است و نیّت ادای آن را دارد، از جانب خداوند متعال دو حافظ همراه او هستند تا او را در ادای دین یاری کنند، پس اگر در قصد و نیّتش در ادای بدهی کوتاهی کند و سستی ورزد، به همان اندازه دو حافظ الهی از کمک و یاری رساندن به او برای ادای دین کم می­نمایند». [782]

از ابو حمزه ثمالی روایت شده که امام باقر† فرمودند: «کسی که توانایی ادای حقّ برادر مسلمانش را دارد، ولی آن را به سبب ترس از فقر حبس کرده و به او ندهد (باید بداند) خداوند متعال قادرتر است بر آنکه او را فقیر کند و آن حق را از او بگیرد، از اینکه او بخواهد غنای خود را با حبس و ندادن حقّ دیگران تأمین نماید». [783]

در حدیث است که پیامبر خداˆ فرمودند: «هیچ طلبکاری نیست که با رضایت از نزد بدهکار بیرون آید، مگر آنکه جنبندگان زمین و ماهیان دریا برای او دعا می­کنند و هیچ بدهکاری نیست که توانایی پرداخت بدهیش را داشته باشد و طلبکارش خشمگین از او جدا شود، مگر آنکه خداوند متعال در ازای هر روز یا شبی که حقّ مردم را به ناحق حبس می­کند، گناه ظلمی برای وی می­نویسد». [784]

از عبدالرحمن بن سیّابه نقل شده که می­گوید: «وقتی پدرم سیّابه از دنیا رفت، مردی از دوستانش در منزل ما را کوبید، به سویش رفتم، به من تسلیت گفت. سپس پرسید: پدرت چیزی برای شما گذاشته است؟ گفتم: نه. کیسه‌ای که هزار درهم در آن بود به من داد و گفت: نیکو آن را محافظت کن (و با آن تجارت نما) و درآمد حاصل از آن را برای خود هزینه کن؛ من خوشحال شده، نزد مادرم رفتم و او را به این مسأله خبر دادم.

در پایان آن روز، نزد یکی از دوستان پدرم رفتم (که برای من کسبی مهیّا کند)، او برایم سرمایه‌ای از «جامه‌های سابری» خرید؛ در مغازه‌ای نشستم و مشغول کسب شدم.

خداوند متعال مرا از آن کسب خیر بسیاری نصیب فرمود؛ وقت حج رسید، به قلبم افتاد به حج روم، نزد مادرم رفته و او را از این قضیّه مطّلع کردم. مادرم گفت: هزار درهم آن مرد را بازگردان.

پول آن مرد را آماده و به او پرداختم، او به من گفت: شاید پولی که به تو دادم کم بوده و نتوانستی با آن کسب کنی، اگر می‌خواهی بیش از این در اختیارت بگذارم؟ گفتم: نه قصد حج دارم، خواستم پول شما را بازگردانم.

به مکّه رفتم، اعمال حج را به‌جا آوردم، به مدینه شرفیاب شدم و با گروهی از مردم در وقتی که اذن عام می‌دادند، به حضور امام صادق†رفتم. چون جوان بودم و ناشناخته، آخر جمعیّت نشستم، مردم شروع به پرسش کردند و حضرت پاسخ آنان را دادند. پس از گرفتن پاسخ می‌رفتند تا جمعیّت کم شد.

امام صادق†به سوی من اشاره کردند و فرمودند: آیا حاجتی داری؟ گفتم: فدایتان شوم، من عبدالرحمن بن سیّابه هستم. احوال پدرم را پرسیدند. گفتم: از دنیا رفت، محزون و غمگین شدند و فرمودند: خدا او را رحمت کند.

حضرت امام صادق†پرسیدند: پدرت مالی از خود گذاشت؟ گفتم: نه.

فرمودند: از کجا توانستی به حج بیایی؟ شروع به بیان ماجرای آن مردی که هزار درهم به من قرض داد نمودم، امام صادق† فرصت تمام کردن ماجرا را ندادند و فرمودند: حج آمدی، هزار درهم آن مرد را چه کردی؟ گفتم: به صاحبش بازگردانم. فرمودند: احسنت.

سپس فرمودند: آیا می‌خواهی تو را توصیه و سفارشی نمایم؟ عرضه کردم: بلی، فدایتان شوم. امام صادق†فرمودند:

به راستگویی و امانت­داری اهمیّت بده تا در مال مردم شریک شوی، در همین حال حضرت انگشتان دو دست را در هم داخل نمودند و فرمودند: این چنین (در مال مردم شریک می‌شوی).

من این وصیت را از حضرت حفظ کردم (و به آن عمل نمودم) و آن ‌قدر مال یافتم که زکات سیصد هزار درهم را پرداختم». [785]


[778]. من لا يحضره الفقيه، ج‌3، کتاب المعیشة، باب الدین و القرض، ص183، ح3686.
[779]. وسائل الشیعه، ج18، ابواب الدین و القرض، باب8، ص333، ح3.
[780]. همان، ح2.
[781]. همان، ج‌27، کتاب الشهادات، باب9 ص325، ح5.
[782]. من لا يحضره الفقيه، ج‌3، کتاب المعیشة، باب الدین و القرض، ص183، ح3687.
[783]. همان، ص184، ح3691.
[784]. همان، ص185، ح3694.
[785]. فروع کافی، ج5، کتاب المعیشة، باب أداء الأمانة، ص134، ح9.