مركز ارتباط حضرت آیت الله العظمی سید علی حسينى سیستانی (مد ظله) در لندن، اروپا، شمال و جنوب امریکا است.

توضیح‌ المسائل جامع

سایر احکام کفالت

· عدم لزوم اطلاع کفیل از مقدار مال

مسأله 1135. اگر كفالت نسبت به حقّ مالی صورت گرفته باشد، مطلع بودن کفیل از مقدار مال لازم نیست.

· مدّت‌دار یا بدون مدّت بودن کفالت

مسأله 1136. اگر حقّی كه بر عهدۀ مكفول ثابت است بدون مدّت (حالّ) بوده یا مدّت آن فرا رسیده باشد، كفالت به‌طور حالّ و مدّت­دار - هر دو - صحيح است؛

امّا چنانچه حقّ مذكور مدّت­دار باشد، تنها كفالت به همان صورت مدّت­دار صحیح است و لازم است مدّت آن معيّن باشد.

شایان ذکر است، چنانچه قید و شرطی در مورد مدّت­دار بودن کفالت وجود نداشته و کفالت از این جهت بدون قید و شرط (مطلق) منعقد شود، کفالت بدون مدّت محسوب می‌گردد.

مسأله 1137. اگر كفالت بدون مدّت بوده یا مدّت­دار بوده و مدّتش فرارسیده، صاحب حقّ (مكفول له) می­تواند از كفيل بخواهد مكفول را فوراً حاضر كند‌ و در صورتی كه كفالت مدّت­دار باشد، این درخواست بعد از فرا رسیدن مدّت، جایز است.

· حاضر کردن و تحویل مکفول

مسأله 1138. بعد از تحقّق كفالت و درخواست صاحب حق (مکفول له)، چنانچه مكفول حاضر باشد، بر كفيل واجب است كه وی را به صاحب حق (مكفول­ له) تسليم نمايد و چنانچه او را تحويل دهد طورى كه صاحب حق بر او تسلّط كامل پيدا كند، كفیل به تعهّد خویش عمل نموده و دیگر وظیفه­ای ندارد؛

مگر آنکه کیفیّت کفالت طوری بوده که شامل احضار مکفول برای زمان­ها و دفعات متعدّد باشد؛ که در این صورت، کفیل باید حسب تعهّد خویش در مدّت مقرّر شده عمل نماید.

مسأله 1139. اگر کفیل از تحویل مكفول در زمانی که واجب است او را تحویل دهد، خوددارى نمايد، صاحب حق می­تواند به حاكم شرع مراجعه نماید و از او درخواست حبس وی را نماید تا زمانی كه اقدام به احضار مكفول كند و اگر آنچه بر عهدۀ مكفول است قابل ادا از طرف دیگری باشد (مانند بدهی)، در صورتی كه كفیل بدهی مدیون را بپردازد رها می­شود.

مسأله 1140. بعد از تحقّق كفالت و درخواست صاحب حق (مکفول له)، اگر مكفول غايب باشد، در صورتی كه محلّ او معلوم است و براى كفيل حاضر کردن او ممكن باشد، به اندازۀ رفت و آمدش برای احضار مكفول، به وی (کفیل)، مهلت داده مى‌شود و چنانچه مهلت مذكور سپری شده و او را بدون عذر حاضر نکند، با توضیحی که در مسأله قبل ذکر شد زندانى مى‌شود.

مسأله 1141. اگر مكفول غایب بوده و محلّش نامعلوم باشد، طوری که هيچ گونه خبرى از او نبوده و اميدى به يافتنش نباشد، كفیل به احضار او مكلّف نمی‌شود و ملزم به پرداخت بدهی وی نیز نمی­گردد؛

مگر آنكه این امر به سبب کوتاهی او باشد؛ مثلاً صاحب حق احضار مكفول را از كفيل بخواهد و كفيل هم با وجود توانایی كوتاهی كرده و او را احضار نكند تا اینکه مکفول فرار كند، در این صورت می­توان كفیل را ملزم به پرداخت بدهی نمود.

مسأله 1142. كفيل باید از هر راه و روش مشروعى براى احضار مكفول استفاده كند و چنانچه به كمک شخص یا نهادی كه توانایی این امر را دارد نياز داشته و رجوع به آن مفسدۀ دينى نداشته باشد، لازم است از شخص یا نهاد مذکور كمک بگيرد.

مسأله 1143. اگر مكفول غايب بوده و حاضر کردن او نياز به هزينه داشته باشد، هزينۀ آن بر عهدۀ كفيل است، مگر اينكه هزينه را به درخواست مكفول صرف كرده‌ و كفیل قصد مجانیّت نیز نداشته، كه در این صورت می‌تواند آن را از مكفول مطالبه نماید.

· فسخ کفالت و موارد به هم خوردن آن

مسأله 1144. كفالت عقد لازم است و فسخ آن از طرف كفیل جايز نيست؛ مگر آنکه برای کفیل حقّ فسخ قرار داده شده باشد یا إقاله صورت گیرد.

مسأله 1145. يكی از پنج مورد ذیل، كفالت را به هم می‏زند:

اوّل: كفيل به تعهّد خویش عمل نماید و مكفول را نزد مكفول له - با شرایطی كه ذکر شد و مطابق با کیفیّتی که کفالت صورت گرفته - حاضر كند.

دوّم: مکفول خودش نزد مكفول له - با توضیحاتی که قبلاً ذکر شد - حاضر شود یا آنکه مکفول له مکفول را - به خواستۀ خودش یا از روی اجبار - در اختیار گیرد، طوری که بتواند حقّ خود را از وی استیفا نماید.

سوّم: حقّ مكفول له به وی داده شود، مثلاً اگر طلبی داشته وصول شود.

چهارم: مكفول له از حقّ خود بگذرد (مثل اینكه طلبكار بدهكار را بریء الذمّه نماید و طلب خویش را به وی ببخشد) يا آن را به طریق مشروعی (مثل صلح یا فروش يا حواله) به ديگری انتقال دهد.

پنجم: مكفول يا كفيل بميرد، ولی اگر مكفول له بمیرد، كفالت به حال خود باقی است و حقّ مكفول له به ورثۀ وی منتقل می­شود.

ششم: مكفول له از كفالت دست بردارد و كفيل را نسبت به كفالت بریء الذمّه نماید.

· قبول کفالت در ازای دریافت مبلغ

مسأله 1146. کسی که کفیل می­شود می­تواند با توافق و رضایت مکفول در قبال قبول کفالت، مبلغی از وی دریافت کند.

شایان ذکر است، برای تحقّق امر مذکور طرفین می­توانند از قراردادهای ذیل استفاده نمایند:

- استفاده از قرارداد «مصالحه»؛ مثلاً مکفول قبل از تحقّق کفالت به عنوان صلح کننده (مُصالِح) بگوید: «مصالحه می­کنم فلان مبلغ را بر ذمّۀ خودم در ازای اینکه کفالت مذکور را قبول کنی» و شخصی که به او کفیل گفته می‌شود، به عنوان متصالِح قرارداد صلح را قبول نماید.

در این صورت، بر متصالِح قبول کفالت لازم می­شود و مُصالِح نیز مبلغ مورد صلح را به وی بدهکار می­شود.

- استفاده از «جُعاله»؛ مثلاً مکفول قبل از تحقّق کفالت به کفیل بگوید: «اگر این کفالت را بپذیری، فلان مبلغ به تو می­پردازم»؛ که در این صورت پس از پذیرفتن کفالت، مکفول مبلغ مذکور را به وی بدهکار می­شود.

· شرط پرداخت مبلغ در ازای تخلّف کفیل از کفالت

مسأله 1147. اگر مکفول له در عقد کفالت با کفیل شرط نماید چنانچه کفیل از عمل به تعهّدات خویش در تحویل دادن مکفول تخلّف نماید، باید فلان مبلغ معیّن را به وی بپردازد اشکال ندارد. [1028]


[1028]. پرداخت مبلغ مذکور به صورت «شرط فعل» در عقد کفالت لحاظ می­شود؛ امّا اگر مکفول له به کفیل در ضمن عقد کفالت بگوید: «چنانچه کفیل از عمل به تعهّدات خویش در تحویل دادن مکفول تخلّف نماید، فلان مبلغ مدیون باشد» - که چنین شرطی را «شرط نتیجه» می­نامند - صحیح نیست؛ فرق شرط فعل و شرط نتیجه از توضیحات مسائل «299 و 300» و نیز صفحۀ «248»، پاورقی «1» معلوم می‌شود.