مركز ارتباط حضرت آیت الله العظمی سید علی حسينى سیستانی (مد ظله) در لندن، اروپا، شمال و جنوب امریکا است.

توضیح‌ المسائل جامع

اقسام طلاق

· تعریف اقسام طلاق (بائن و رجعی) و موارد طلاق بائن [440]

مسأله 531. طلاق دو قسم است، طلاق بائن و طلاق رجعى.

«طلاق بائن» آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به همسر خود رجوع كند؛ يعنى بدون انجام عقد جدید، رابطۀ زوجیّت قبلی را ادامه دهد.

امّا اگر طلاق «رجعی» باشد، شوهر مى‏تواند در ایام عدّه به زن رجوع نمايد و بدون انجام عقد جدید، رابطه زوجیّت را برقرار سازد.­ [441]

مسأله 532. طلاق در شش مورد «بائن» است و در بقیّۀ موارد، «رجعی» است؛ مواردی که طلاق بائن می‌باشد، عبارت است از:

1. طلاق دختر بچّۀ نابالغ (دختری كه نه سال قمریش تمام نشده است)؛

2. طلاق زن یائسه (معناى يائسگى در مسألۀ «508» گذشت)؛

3. طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او (از جلو يا پشت) نزديكى نكرده، مگر موردی كه در مسألۀ بعد خواهد آمد؛

4. طلاق سوّم در مورد زنی كه با شرایط ویژه­ای دو بار طلاق داده شده، (توضیح آن در مسألۀ «534»خواهد آمد)؛

5. طلاق خُلع و مبارات، (توضیح احكام آن بعداً‌ ذکر می‌شود)؛

6. طلاق توسط حاكم شرع یا به امر وی، در موارد خاصّی [442] كه توضیح آن در مبحث «طلاق ولایتی توسط حاکم شرع» ذکر می­شود.

· رجعی بودن طلاق زن حامله

مسأله 533. اگر زن در حالی طلاق داده شود كه شوهرش با وی نزدیكی نكرده، ولی به سبب ورود منی شوهرش در مَهْبِل وی به‌طور طبیعی، یا به شیوۀ دیگری حامله باشد، طلاق مذكور طلاق رجعی محسوب می­شود.

همین طور است حکم، اگر نزدیکی صورت نگرفته و زن با شیوۀ تلقیح مصنوعی بدون ورود منی به مَهْبِل حامله شده باشد، بدین صورت که اسپرم مرد و تخمک همسرش در خارج از فضاى رحم و مَهْبِل (مثلاً در آزمایشگاه) بارور شده، سپس نطفه بارور شده (رویان) در رحم همسرش قرار داده شده و زن حامله شود.

· مسائل مربوط به سه‌ طلاقه کردن زن

مسأله 534. اگر شوهر، همسرش را دو بار طلاق دهد و بعد از هر بار طلاق، در ایّام عدّه به وی رجوع نماید (در صورتی كه طلاق رجعی باشد) یا وی را مجدّداً به عقد خویش در آورد (در صورتی كه طلاق بائن باشد یا طلاق رجعی بوده و ایام عدّه سپری شده باشد)، آن زن بعد از طلاق سوّم بر او حرام می­شود. [443]

مسأله 535. اگر زن با توضیحات مسألۀ قبل سه بار طلاق داده شود، چنانچه بعد از طلاق سوم، آن زن با مرد دیگری [444] ازدواج نماید، با وجود پنج شرط، شوهر اوّلش می­تواند با آن زن ازدواج نماید:

شرط اوّل: عقد شوهر دوّم دائمی باشد؛ امّا اگر ازدواج دوّم موقّت باشد، بعد از آنكه از او جدا شد، شوهر اوّل نمى‏تواند او را عقد كند.

شرط دوّم: شوهر دوّم با او نزديكى كند و احتياط واجب آن است كه نزديكى از جلو (مَهْبِل) باشد، نه از پشت؛

شرط سوّم: شوهر دوّم طلاقش دهد يا بميرد؛

شرط چهارم: عدّۀ طلاق، يا عدّۀ وفات شوهر دوّم تمام شود؛

شرط پنجم: بنابر احتياط واجب شوهر دوّم در زمان نزديكى، بالغ باشد.

مسأله 536. اگر فرد سه بار صیغۀ طلاق را جاری نماید، ولی بعد از هر بار - با توضیحی که گذشت - رجوع به همسر یا عقد جدیدی صورت نگیرد، فقط طلاق اوّل - با رعایت شرایط آن - صحیح است، هرچند قصد زوج محقّق شدن سه طلاق باشد.

· پایان رابطۀ زوجیّت با طلاق بائن

مسأله 537. زنی كه طلاق وی بائن بوده، با اجرای صیغۀ طلاق رابطۀ زوجیّت با همسرش و حقوق متقابل بین زوجین به‌طور کلّی از بین می­رود؛

البتّه اگر زن حامله باشد، نفقه­اش تا هنگام وضع حمل، بر عهدۀ شوهر است. [445]

· باقی بودن احکام زوجیّت در عدّۀ طلاق رجعی

مسأله 538. زنی که طلاق وی رجعی بوده، در ایّام عدّه، تمام احكام زوجیّت بین او و همسرش باقی است. بنابراین:

- زن باید نسبت به استمتاعات متعارف زناشویی تمكین نماید و مستحب است زینت خویش را برای شوهرش آشكار نماید.

- زن نمی­تواند بدون اذن شوهر از منزل خارج شود. [446]

- نفقۀ زن - در صورتی كه ناشزه نباشد [447] - در دوران عدّه بر عهدۀ شوهر است، چه حامله باشد یا نباشد و بر شوهر حرام است او را از خانه‏اى كه موقع طلاق در آن خانه ساكن بوده است، بيرون كند؛ ولى در مواردی که فحشای واضح و آشکاری انجام داده مانند وقتی که وی مرتکب زنا شده، بيرون كردن او جایز است.

- مرد نمى‏تواند در دوران عدّۀ آن زن، با خواهر وی ازدواج كند.

- در صورت فوت هر یک از زن یا شوهر در ایّام عدّه، ديگرى از او ارث می‌برد.

· احكام رجوع كردن

مسأله 539. همان طور که در مسألۀ «531» ذکر شد، تا وقتى كه زن در عدّۀ طلاق رجعی است، شوهرش مى‏تواند به او رجوع نمايد و بدون انجام عقد جدید رابطۀ زوجیّت را برقرار سازد؛ رجوع مرد به دو صورت می‌تواند محقّق شود:

1. گفتار؛ یعنی به قصد رجوع سخنی بگوید و معنای آن سخن اين باشد كه دوباره ازدواج با همسرش را بر قرار نموده است.

2. عمل؛ توضیح آن در مسألۀ بعد ذکر می‌شود.

مسأله 540. اعمالی كه با آنها رجوع محقّق می­شود از قرار ذیل است:

الف. مرد با همسرش نزديكى نماید، هرچند قصد رجوع نداشته باشد.

ب. با قصد رجوع، نگاه شهوت‌انگيز و همراه با لذّت جنسی به همسرش نماید و چنانچه این کار بدون قصد رجوع باشد، اثری ندارد.

ج. با قصد رجوع، اقدام به بوسیدن یا لمس كردن همسرش با شهوت نماید و چنانچه این کارها بدون قصد رجوع باشد، محقّق شدن رجوع محلّ اشكال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود. بنابراین، اگر نخواهد رجوع كند بنابر احتياط واجب دوباره زن را طلاق دهد.

مسأله 541. اگر عملی از اعمال مذکور در مسألۀ قبل از فرد غافل یا خواب یا سایر افرادی که قصد انجام عمل را ندارند سر بزند، رجوع به آن محقّق نمی‌شود. [448]

همچنین، رجوع با عملی که مرد آن را با التفات و توجّه انجام داده، ولی اصلاً قصد انجام آن را با زن مطلّقه­اش نداشته، محقّق نمی­شود؛ مانند اینکه زنی را به اعتقاد اینکه همسر غیر مطلّقه­اش است از روی شهوت ببوسد یا لمس نماید یا با وی نزدیکی کند و بعد از آن ملتفت شود که اشتباه کرده و آن عمل را با همسر مطلّقه­اش انجام داده است.

مسأله 542. مرد براى رجوع كردن لازم نيست شاهد بگيرد، هرچند شاهد گرفتن افضل است؛

بنابراین، اگر بدون اينكه همسرش یا شخص دیگری بفهمد با یكی از شیوه­های ذكر شده در مسألۀ «539» به همسرش رجوع كند - مثل اینكه در مکانی که همسرش حضور ندارد بگوید: «به همسرم رجوع كردم» - رجوعش صحيح است.

مسأله 543. وکیل گرفتن برای رجوع در طلاق صحیح است. بنابراین، اگر وکیل در ایّام عدّه خطاب به زن بگوید: «تو را به ازدواج موکّلم برگرداندم» یا «به تو رجوع کردم» و با گفتن آن، قصد رجوع نمودن موکّل به زوجه­اش را نماید، کافی است و رجوع محقّق می‌شود.

مسأله 544. اگر مرد در ایّام عدّه ادّعا نماید كه به همسرش رجوع كرده، ادّعایش پذیرفته می­شود؛

ولی چنانچه بعد از تمام شدن عدّه چنین ادّعایی نماید و همسرش او را تصديق نكند، ادّعای وی در صورتی پذیرفته می­شود که «بیّنۀ شرعی» [449] بر آن شهادت دهند. [450]

مسأله 545. اگر مرد در ایّام عدّه، اصل طلاق رجعی را انكار نماید، این امر رجوع محسوب می­شود، هرچند انكار وی کاذبانه و دروغ باشد.

مسأله 546. اگر مرد در طلاق رجعی حقّ رجوع خود را ساقط نماید، اثری ندارد و باز هم می­تواند به همسرش در ایّام عدّه رجوع نماید؛

امّا چنانچه مرد مثلاً در ازای دریافت عوض با همسرش مصالحه نماید كه ديگر به او رجوع نكند، اين مصالحه صحيح است و نباید به وی رجوع نمايد، ولى در این صورت نیز حقّ رجوعش از بين نمى‏رود و در صورتى كه در ایّام عدّه رجوع كند، ازدواج دوباره بر قرار خواهد شد، هرچند به جهت تخلّف از قرارداد مصالحه، مرتكب معصیت شده است و در این صورت زوجه می­تواند مصالحۀ مذکور را فسخ نماید.

· طلاق خلع و مبارات

مسأله 547. طلاق بر سه قسم است: [451]

1. طلاق خُلْع؛ 2. طلاق مبارات؛ 3. طلاق عادی. [452]

o تعریف طلاق خلع

مسأله 548. زنی كه نسبت به شوهرش تمایل نداشته و از وی «كراهت شدید و تنفّر» دارد، می­تواند با بذل مهریه یا مال دیگری از شوهرش بخواهد وی را طلاق دهد.

طلاق در این فرض، كه كراهت شدید فقط از طرف زوجه است و در مقابل بذل مال صورت می­گیرد، «طلاق خُلْع» نامیده می­شود.

o شرایط طلاق خلع

مسأله 549. در طلاق خلع باید تمام شرایطی كه در طلاق عادی بیان گردید، رعایت شود و علاوه بر آن، شرایط اختصاصی طلاق خلع نیز مراعات گردد. این شرایط عبارتند از:

شرط اوّل: زن از شوهرش «كراهت شدید و تنفّر» داشته باشد؛

شرط دوّم: زن مهر یا مال معیّن دیگری را به عنوان «عوض طلاق خلع» بذل نماید؛

شرط سوّم: صیغۀ مخصوص طلاق خلع خوانده شود.

توضیح شرایط فوق، در مسائل آینده خواهد آمد.

§ شرط اوّل: زن از شوهرش كراهت شدید و تنفّر داشته باشد

مسأله 550. طلاق خلع در صورتی محقّق می­شود كه زن از شوهرش كراهت شدید و تنفّر داشته باشد و این کراهت به حدّی باشد که موجب شود عملاً حقوق واجب زناشویی را رعایت ننماید و ملتزم به حدود الهی در مورد وی نباشد یا آنکه شوهرش را به این امر (رعایت نکردن امور مذکور) تهديد نمايد.

مسأله 551. کراهت و تنفّر زن از شوهر خود در طلاق خلع، ممکن است بر اثر امور مختلفی باشد که گاه با توجّه به آن، حکم طلاق خلع نیز متفاوت می‌شود؛ این امور عبارت است از:

1. کراهت وی به جهت زشتى چهره و اندام شوهر يا بد اخلاقى او يا معتاد بودن يا فقير بودن يا ساير خصوصيّات فردى او باشد.

2. کراهت وی به جهت رعايت نكردن حقوق مستحبّی زن، مانند توسعه در نفقات يا انجام اعمالى كه مخالف ذوق و سليقه زن است، مانند ازدواج مجدّد با زن ديگر باشد.

3. کراهت وی به جهت رعایت نکردن بعضی از حقوق واجب زن توسط شوهر باشد مثل نپرداختن نفقۀ واجب زن یا رعایت نکردن حقّ القَسْم [453] وی.

در موارد سه گانۀ فوق، چنانچه زوجه مالی را بذل نماید تا شوهرش وی را طلاق خلع دهد، چنین طلاق خلعی صحیح است.

4. منشأ كراهت و تنفّر زن و درخواست جدايى و طلاق، اذيّت شوهر، دشنام دادن و ناسزا گفتن به زن يا كتک زدن او و مانند آن باشد و زن به جهت رهايى از آزار و اذيّت شوهر، مالی را بذل مى­كند تا او را طلاق خلع دهد و از شرّ وی خلاص گردد، چنين طلاق خلعى باطل است و شوهر مالک عوض نمى‌شود؛ بلكه چنين طلاقى كه در ازای بذل مال است به عنوان طلاق عادى و غير خلع هم محسوب نمى­شود.

شایان ذکر است، در فرض مذكور (مورد چهارم)اگر زن بدون اكراه و اجبار مهر یا مال دیگری را به شوهرش به‌طور مجّانی مصالحه نماید به شرط آنكه شوهر او را طلاق عادی (طلاق غیر خلع) دهد یا وی را وكیل در طلاق عادی نماید، بر شوهر واجب است به آن شرط عمل کند و چنین طلاقی که در ازای بذل مال نمی‌باشد، صحیح واقع می­شود.

مسأله 552. اگر طلاق خلع بدون كراهت شدید و تنفّر زن از شوهرش - با توضیحی كه در دو مسألۀ قبل گذشت - واقع شود، طلاق خلع باطل است و شوهر مالک عوض نمی‌شود، بلكه چنين طلاقى كه در ازای بذل مال است، به عنوان طلاق عادى و غير خلع هم محسوب نمى­شود.

شایان ذكر است، در این مسأله نیز می‌توان مانند مسألۀ قبل، از شیوه مصالحه استفاده نمود.

§ شرط دوّم: زن مهر یا مال معیّن دیگری را به عنوان «عوض طلاق خلع» بذل نماید

مسأله 553. طلاق خلع در صورتی محقّق می‌شود كه زن مهریه يا مال ديگر خویش را که معلوم و معيّن است، به عنوان عوضِ طلاق خلع به شوهر بذل نماید و فرقی نیست كه مال بذل شده بیشتر از مهریه یا مساوی یا كمتر از آن باشد.

مسأله 554. مالی كه زن به عنوان عوض طلاق خلع قرار می‌دهد، باید دارای شرایط ذیل باشد:

1. از نظر شرعی، مالک شدن مسلمان نسبت به آن صحیح باشد. بنابراین، شراب یا خوک یا سگ و مانند آن نمی­تواند عوض طلاق خلع قرار گیرد.

2. عرفاً ارزش مالی داشته باشد. بنابراین، اگر زن عینی مانند زیور آلات طلای خودش یا طلبی را که بابت مهر از شوهرش دارد یا منفعت یک ساله منزلی را که مالک آن است، عوض طلاق خلع قرار دهد صحیح است؛

امّا بذل اشیای بی­ارزش مانند یک دانه گندم یا یک برگ درخت یا یک مشت خاک به عنوان عوض طلاق خلع، صحیح نیست.

3. معلوم باشد. بنابراین، اگر یكی از دو شیء - مانند ماشین یا زمین - را بدون تعیین آن عوض طلاق خلع قرار دهد، صحیح نیست، [454] بلكه عوض طلاق خلع بنابر احتیاط واجب باید به همان كیفیّتی كه در معاوضه و خرید و فروش معتبر است، از جهت اوصاف و مقدار [455] معلوم باشد؛

البتّه، اگر زن همان مهریّه­ای را که در عقد ازدواج برایش قرار داده شده (مهر المسمّیٰ) به عنوان عوض طلاق خلع قرار دهد، معلوم بودن آن به كیّفیتی كه در مبحث مهریه مسائل «231 و 232» بیان شد كافی است.

4. ملک زن یا در حكم آن باشد؛ مثلاً اگر زن بخواهد 10 سکّۀ بهار آزادی را به عنوان عوض طلاق خلع قرار دهد، به هر یک از صورت‌های ذیل ممکن است لحاظ گردد:

الف. ده سکّۀ ‌خود را به صورت عین شخصی [456] عوض قرار دهد.

ب. ده سکّه‌ای که از شوهرش یا دیگری طلب دارد را به عنوان عوض قرار دهد؛

ج. ده سکّه را به صورت کلّی در ذمّۀ ‌خود به عنوان عوض قرار دهد و در این صورت می‌تواند آن را حالّ یا مدّت­دار قرار دهد؛ البتّه، باید مدّت آن معلوم باشد.­ [457]

مسأله 555. اگر زن مال فرد دیگری را به عنوان عوض طلاق خلع قرار دهد، چند صورت دارد:

الف. چنانچه بذل با اذن آن فرد و بدون قصد مجانیّت در بذل [458] باشد، بذل و طلاق خلع هر دو صحیح است.

ب. چنانچه بذل بدون اذن آن فرد باشد، بذل و طلاق خلع هر دو باطل است.

ج. چنانچه این بذل با اذن آن فرد و به‌طور مجّانی باشد، طلاق خلع باطل می‌باشد.

البتّه، اگر بذل در ازای مطلق طلاق بوده و غیر از صیغۀ طلاق خلع، صیغۀ طلاق عادی (غیر خلع) نیز خوانده شده (مثلاً به جهت رعایت احتیاط) و در آن قصد حقیقی طلاق بدون عوض شده باشد، بذل و طلاق مذكور صحیح است.

مسأله 556. اگر زن شیئی را با اعتقاد به اینکه مال خودش است عوض طلاق خلع قرار دهد و بعد بفهمد مال دیگری بوده است، طلاق مذکور مطلقاً باطل است.

مسأله 557. اگر زن مال معیّنی (عین شخصی) را عوض طلاق خلع قرار دهد و بعد از طلاق معلوم شود که مال مذکور معیوب بوده است، طلاق خلع صحیح است و احتیاط واجب آن است که هرچند با دادن تفاوت قیمت (أرش) یا تعویض به مثل یا قیمت با هم مصالحه نمایند.

مسأله 558. اگر زن عوض طلاق خلع را شیر دادن فرزند شوهرش قرار دهد صحیح است، به شرط آنکه مدّت آن معلوم باشد.

مسأله 559. آنچه به عنوان عوض در طلاق خلع قرار می­گیرد، باید بذل آن با رضايت و اختيار زن باشد.

بنابراين، اگر فردی زن را به بذل مهریه يا مالش به عنوان عوض طلاق خلع مجبور (اکراه) نمايد، صحیح نیست و فرق ندارد كه اجبار (اکراه) كننده شوهر باشد يا پدر و مادرش يا فرد ديگر.

§ شرط سوّم: صیغۀ مخصوص طلاق خلع خوانده شود

مسأله 560. طلاق خلع هرچند یکی از اقسام طلاق است، ولى شباهت به عقود دارد و محقّق شدن آن نیاز به دو انشاء دارد كه توسط طرفین (زوج و زوجه) یا وكیل آن دو صورت می­گیرد، این دو انشاء عبارتند از: ‌

الف. بذل مهریه يا مال ديگر از طرف زن؛

ب. انشای طلاق از طرف شوهر در ازای آنچه زن بذل نموده است.

كیفیّت انجام طلاق خلع، به دو شیوه است:

کیفیّت اوّل: ابتدا زن مهریه يا مال ديگر خود را به عنوان عوضِ طلاق خلع به شوهرش بذل نمايد، سپس مرد همسرش را در ازای آنچه بذل نموده با خواندن صیغۀ طلاق خلع، طلاق دهد.

کیفیّت دوّم: ابتدا شوهر صيغۀ طلاق خلع را بخواند و در آن تصريح به عوض معيّن نمايد، سپس زن آن را قبول نموده و بذل را انجام دهد؛

البتّه، احتياط مستحب آن است كه طلاق خلع به شيوه اوّل انجام گردد.

مسأله 561. اگر انشای بذل ابتدا از طرف زن صورت گیرد (مثلاً مهریه یا مال دیگری را در عوض طلاق خلع به شوهرش بذل نماید)، ولی قبل از اجرای صیغۀ طلاق خلع توسط زوج، زن از بذل خویش منصرف شود و برگردد، طلاق خلع صحیح نیست.

مسأله 562. اگر انشای بذل ابتدا از طرف زن صورت گیرد، واقع شدن فاصلۀ زمانی بین بذل و طلاق خلع - بدون اینکه زن از بذل خویش منصرف شود - اشکال ندارد، هرچند احتیاط مستحب است كه موالات عرفی رعایت شود و بین آن دو فاصلۀ قابل توجّهی واقع نشود.

مسأله 563. طلاق خلع هرچند شبیه عقود است، ولی طلاق در آن «ایقاع» محسوب می­شود و قرار دادن شرط در ضمن آن برای طلاق دهنده صحیح نیست؛ امّا قرار دادن شرط از طرف زوجه در بذل عوض خلع اشکال ندارد، ولی در صورت تخلّف مرد از عمل به شرط، زن حقّ فسخ ندارد؛ البتّه، می‌تواند در ایّام عدّه با توضیحی که در مسائل «576 و 578» ذکر می­شود از بذل خویش رجوع نماید.

□ صیغه‌های طلاق خلع

مسأله 564. اگر خود زن و شوهر بخواهند طلاق خلع را واقع سازند، كافی است با رعایت شرایط صحیح بودن طلاق به صورت ذیل عمل کنند:

- ابتدا زن (در صورتی که بخواهد تمام مهریه را در عوض طلاق بذل کند) خطاب به شوهر بگوید: ‌

«بَذَلْتُ لَكَ مَا عَلَيْكَ مِنَ الْمَهْرِ لِتُطَلِّقَنى»؛ يعنى «مهرى را كه از تو طلبكارم به تو بذل نمودم تا من را طلاق دهى».

امّا در صورتی که زن مال معلوم ديگرى - غير از مهریّه - را بذل مى­كند بگوید: «بَذَلْتُ لَكَ الشَّیْءَ الْمَعْلُوْمَ لِتُطَلِّقَنى»؛ يعنى «فلان مال معلوم را به تو بذل نمودم تا من را طلاق دهی».

- سپس زوج (که مثلاً نام همسرش فاطمه است) بگويد:

«زَوْجَتى فاطِمَةُ خَلَعْتُهَا عَلىٰ مَا بَذَلَتْ» و بنابر احتياط مستحب نيز بگويد: «فَهىَ طَالِقٌ عَلىٰ مَا بَذَلَتْ»؛ يعنى «همسرم فاطمه را در مقابل چيزى كه بذل نموده طلاق خلع دادم، او آزاد و رها است».

همین طور، كافی است زوج (پس از بذل زن) بگوید: «زَوْجَتى فاطِمَةُ مُخْتَلِعَةٌ عَلیٰ ما بَذَلَتْ» یا بگوید: «زَوْجَتى فاطِمَةُ طالِقٌ عَلیٰ ما بَذَلَتْ».

مسأله 565. اگر زن فردی را وكيل كند كه مهریه يا مال ديگرى را به شوهرش در ازای طلاق خلع بذل نمايد و شوهر نیز همان فرد را وكيل كند كه زن را طلاق خلع دهد، کافی است با رعایت شرایط صحیح بودن طلاق، به صورت ذیل عمل کنند:

چنانچه مثلاً‌ نام زن فاطمه و نام مرد محمّد باشد و زن بخواهد مهریۀ‌ خود را بذل کند:

- ابتدا وكيل از طرف زن برای انجام طلاق خلع، يكى از جملات ذيل را بگويد:

الف. «عَنْ قِبَلِ مُوَكِّلَتى فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلى مُحَمَّدٍ لِيَخْلَعَها عَلَيْه»؛

ب. «عَنْ قِبَلِ مُوَكِّلَتى فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلى مُحَمَّدٍ لِيُطَلِّقَها»؛

ج. «عَنْ قِبَلِ مُوَكِّلَتى فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلى مُحَمَّدٍ لِيَخْلَعَها عَلَيْه وَيُطَلِّقَها».

در صورتى كه زن مال دیگری - غیر از مهریه - را بذل می‌کند، به جاى عبارت «مَهْرَها»، عبارت «الشَّیْءَ الْمَعْلُوْمَ» يا نام آن مال را ذكر ­كند.

سپس به وكالت از مرد یكی از صیغه­های ذیل را بگويد:

الف. «خَلَعْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلى عَلىٰ مَا بَذَلَتْ»؛

ب. «زَوْجَةُ مُوَكِّلى مُخْتَلِعَةٌ عَلىٰ مَا بَذَلَتْ»؛

ج. «زَوْجَةُ مُوَكِّلى طَالِقٌ عَلىٰ مَا بَذَلَتْ»؛

د. «خَلَعْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلى عَلىٰ مَا بَذَلَتْ فَهى طَالِقٌ عَلَى مَا بَذَلَتْ»؛

ه‍ . «زَوْجَةُ مُوَكِّلى مُخْتَلِعَةٌ عَلىٰ مَا بَذَلَتْ فَهى طَالِقٌ عَلَى مَا بَذَلَتْ».

مسأله 566. اگر مرد همسرش را وكیل كند تا بعد از بذل مهریه یا مال دیگر، خودش صیغۀ طلاق خلع را جاری نماید، در صورتی كه آنچه بذل می­نماید مهریه‌اش بوده و نام شوهر احمد باشد، كافی است با رعایت شرایط صحیح بودن طلاق، به صورت ذیل عمل کند:

- ابتدا بگوید: «بَذَلْتُ لِزَوْجی (أحمد) مَهْریٖ لِیَخْلَعَنی و یُطَلِّقَنی»؛ [459]

- سپس به وكالت از شوهرش بگوید:

«عَنْ قِبَلِ مُوَكِّلی، أَنا مُخْتَلِعَةٌ عَلیٰ ما بَذَلْتُ» یا بگوید: «أَنا طالِقٌ عَلیٰ ما بَذَلْتُ».

مسأله 567. اگر مرد همسرش را وكیل كند كه شخص دیگری را وكیل نماید تا وی بعد از بذل مهریه یا مال دیگر، صیغۀ طلاق خلع را جاری نماید، وی می‌تواند طلاق خلع را به کیفیّتی که در مسألۀ «565» ذکر شد، جاری کند. [460]

o تعریف طلاق مبارات

مسأله 568. اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و از هم «كراهت شديد و تنفّر» داشته باشند، [461] زن می­تواند با بذل مهریه یا مال دیگری از شوهرش بخواهد وی را طلاق دهد؛

طلاق مذكور كه در ازای بذل مال صورت می­گیرد، طلاق «مبارات» نامیده می‌شود

o شرایط طلاق مبارات و صیغه‌های آن

مسأله 569. تمام احكام و شرایط مربوط به طلاق مبارات - از جمله معنای کراهت شدید و تنفّر و مالی که بذل می‌شود و... - مانند طلاق خلع است؛ مگر مواردی که در مسائل بعد ذکر می‌شود.

مسأله 570. مالى را كه زن در ازای طلاق مبارات به شوهرش بذل می­نماید نبايد بيشتر از مهر باشد؛ بلكه احتياط مستحب آن است که كمتر از مهر باشد.

مسأله 571. اگر خودِ زن و شوهر بخواهند طلاق مبارات را واقع سازند، چنانچه نام زن فاطمه باشد و بخواهد مال معیّنی را به شوهرش در ازای طلاق بذل نماید، کافی است با رعایت شرایط صحیح بودن طلاق به صورت ذیل عمل کنند:

-ابتدا زن خطاب به شوهر بگوید: ‌

«بَذَلْتُ لَكَ الشیْءَ المَعْلومَ لِتُطَلِّقَنى»؛ يعنى «فلان چيز معلوم را به تو بذل نمودم تا من را طلاق دهی».

-سپس زوج یکی از دو عبارت ذیل را بگويد:

الف. «زَوْجَتى فاطِمَةُ بارَأْتُها عَلیٰ مَا بَذَلَتْ» و بنابر احتیاط واجب بعد از آن بگوید: «فهیَ طالِقٌ عَلىٰ مَا بَذَلَتْ»؛ يعنى «همسرم فاطمه را در مقابل چيزى كه بذل نموده طلاق مبارات دادم، او آزاد و رها است».

ب. «زَوْجَتى فاطِمَةُ طالِقٌ عَلىٰ مَا بَذَلَتْ».

مسأله 572. اگر زن فردی را وكيل كند كه مال معیّنی از وی (زن) را به شوهرش در ازای طلاق مبارات بذل نمايد و شوهر نیز همان فرد را وكيل كند كه زن را طلاق مبارات دهد، چنانچه نام زن فاطمه و نام مرد محمّد باشد كافی است به صورت ذیل عمل کنند:

- ابتدا وكيل از طرف زن برای انجام طلاق مبارات بگويد:

«عَنْ قِبَلِ مُوَكِّلَتى فاطِمَةَ بَذَلْتُ الشَیْءَ المَعْلُومَ لِمُوَكِّلى مُحَمَّدٍ لِيُطَلِّقَها و یُبارِئَها».

- سپس به وكالت از مرد یكی از صیغه­های ذیل را بگويد:

الف. «زَوْجَةُ مُوَكِّلى فاطِمَةُ بارَأْتُها عَلىٰ مَا بَذَلَتْ فهیَ طالِقٌ عَلَى مَا بَذَلَتْ؛.

ب. «زَوْجَةُ مُوَكِّلى طَالِقٌ عَلىٰ مَا بَذَلَتْ».

مسأله 573. اگر مرد همسرش را وكیل كند تا بعد از بذل مال معیّنی، خودش صیغۀ طلاق مبارات را جاری نماید و نام شوهر احمد باشد، كافی است زن به صورت ذیل عمل کند:

- ابتدا بگوید: «بَذَلْتُ لِزَوْجی (أحمد) الشیْءَ المَعْلُومَ لِیُبارِئَنی و یُطَلِّقَنی».

- سپس به وكالت از شوهرش یکی از دو عبارت ذیل را بگوید:

الف. «عَنْ قِبَلِ مُوَكِّلی، أَنا طالِقٌ عَلیٰ ما بَذَلْتُ»؛

ب. «عَنْ قِبَلِ مُوَكِّلی أَنا مُبارَأَةٌ عَلیٰ ما بَذَلْتُ فأَنا طالِقٌ عَلیٰ ما بَذَلْتُ».

مسأله 574. اگر مرد همسرش را وكیل كند تا فرد دیگری را وكیل نماید تا وی بعد از بذل مهریه یا مال دیگر، صیغۀ طلاق مبارات را جاری نماید، وی می‌تواند صیغۀ طلاق مبارات را به کیفیّتی که در مسألۀ «572» ذکر شد، جاری کند. [462]

o عربی بودن صیغۀ طلاق خلع و مبارات

مسأله 575. صیغۀ طلاق خلع و مبارات باید به زبان عربی خوانده شود؛

‌امّا انشای بذل مهریه یا مال دیگر، لازم نیست به زبان عربی باشد و اگر مثلاً زن به فارسی به شوهرش بگوید: «در ازای طلاق خُلع (یا مبارات) فلان مال را به تو بخشیدم و بذل نمودم»، اشكال ندارد. [463]

البتّه اگر اجرای صیغۀ طلاق به عربی ممکن نباشد، حكم آن مانند صیغۀ طلاق عادی است كه در مسائل«517 و 518» گذشت.

o رجوع زن از آنچه بذل کرده در طلاق خلع و مبارات

مسأله 576. زن در زمان عدّۀ طلاق خلع یا مبارات می‌تواند با شرطی که در مسألۀ «578» ذکر می‌شود، از بخشش و بذل خود برگردد و در این صورت این طلاق، حکم «طلاق رجعی» را پیدا می‌کند [464] و شوهرش مى‏تواند در ایّام عدّه - با توضیحی که در طلاق رجعی ذکر شد - به زن رجوع كند و بدون عقد، دوباره ازدواج را بر قرار سازد.

شایان ذکر است، حقّ رجوع زن به آنچه بذل نموده در طلاق خلع یا مبارات قابل اسقاط نیست، هرچند اسقاط مذکور در ضمن عقد صلح و مانند آن شرط شود؛

البتّه، اگر در ضمن عقد صلح و مانند آن شرط شده که زن به آنچه بذل نموده رجوع نکند، شرط مذکور صحیح و لازم الوفاء است، ولی با این وجود چنانچه زن مرتکب معصیت شده و رجوع نماید، رجوع محقّق می­شود. [465]

مسأله 577. اگر شوهر در ایّام عدّۀ طلاق خلع یا مبارات بدون اینکه زن از بذل و بخشش خود برگردد، به زوجه­اش رجوع کند، رجوع محقّق نمی­شود، هرچند این امر به سبب ندانستن حکم شرعی باشد. [466]

مسأله 578. در هر یک از طلاق خلع و مبارات زن، در صورتی می­تواند نسبت به آنچه بخشیده و بذل کرده رجوع نماید كه امكان شرعى رجوع از طلاق براى شوهرش نیز فراهم باشد.

بنابراين، در مواردی كه زن عدّه ندارد (مانند زنى كه نه سال قمریش تمام نشده، يا زنى كه يائسه است يا زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده)، [467] زن حقّ رجوع نسبت به آنچه بذل نموده ندارد.

همین طور، اگر مانع شرعى ديگرى از رجوع وجود داشته باشد، مثل آنکه زن سه بار طلاق شرعی داده­ شده و هم اكنون ازدواج با او نياز به «مُحَلِّل» [468] داشته باشد، يا شوهر قبل از رجوع وی نسبت به آنچه بذل نموده با خواهر آن زن ازدواج كرده، يا زن چهارمى را به عقد دائم خويش در آورده باشد، در اين موارد نيز زن حقّ رجوع به آنچه را بذل کرده، ندارد.

همچنين، اگر زن بدون اطلاع دادن به شوهرش نسبت به آنچه بذل نموده رجوع نماید و شوهر از اين امر مطّلع نشود تا زمان عدّه سپرى گردد، در اين صورت نیز رجوعی که توسط زن انجام شده، اثرى ندارد.


[441] با توضیحی كه در احكام رجوع بیان می­شود.
[442] طلاق توسط حاکم شرع در برخی موارد، طلاق بائن است و برخی موارد دیگر، رجعی است که توضیح موارد مذکور در مبحث «طلاق ولایتی» ذکر می­شود.
[443] شایان ذكر است، اگر در اثنای سه طلاق، مرد دیگری با آن زن ازدواج دائم و نزدیكی نماید، موجب حرمت نمی­شود و اگر بعد از سه طلاق مرد دیگری با او ازدواج کند، ‌حکم آن در مسألۀ بعد ذکر می‌شود.
[444] چنین شخصی را «مُحَلِّل» می­نامند.
[445] توضیح احکام نفقه در فصل «نفقات» بیان شد.
[446] مگر موارد استثنایی كه در مسائل «264 و بعد از آن» بیان شد.
[447] اگر زن در حالی که ناشزه است طلاق رجعی داده شود، در ایّام عدّه نفقه ندارد؛ مگر آنکه توبه نماید و ناشزه محسوب نشود.
[448] مثل اینکه مرد در حالی که خواب است همسرش را ببوسد یا با وی نزدیکی نماید.
[449] منظور از آن، شهادت «دو مرد عادل» یا «یک مرد عادل به انضمام دو زن عادل» می­باشد؛ امّا شهادت یک مرد عادل به انضمام قسم زوج در نزد حاکم شرع کافی نیست.
[451] این تقسیم، از جهت واقع شدن عوض در مقابل طلاق و مسائل مربوط به آن است.
[452] طلاق، چنانچه طلاق خُلع و طلاق مبارات نباشد، طلاق عادی محسوب می­شود كه احكام آن در مسائل قبل بیان گردید. در این قسمت، احکام ویژۀ طلاق خُلع و مبارات ذکر می­شود.
[453] توضیح حقّ القسم، در مسألۀ «277» ذکر شد.
[454] قراردادن شیئی به عنوان عوض طلاق خلع به صورت «کلّی در معیّن» صحیح است، مانند اینکه یکی از ده سکّۀ بهار آزادی مثل هم را عوض طلاق خلع قرار دهد؛ توضیح کلّی در معیّن در جلد سوّم، فصل خرید و فروش، مسألۀ «84» ذکر شد.
[456] معنای «عین شخصی» و «کلّی در ذمّه» در جلد سوّم، فصل «خرید و فروش»، مسائل «81 تا83» ذکر شد.
[457] پس از انجام طلاق خلع در صورت «الف»، همان 10 سکّه به ملکیّت شوهر در ‌می‌آید؛ ‌در صورت «ب»،‌ طلبی که زن بابت 10 سکّه از شخص دیگر داشته به زوج منتقل می‌شود و اگر طلب مذکور از خودِ شوهر بوده، شوهر بریء الذمّه می‌گردد و در صورت «ج»، زن 10 سکّه در ذمّۀ‌ خود به صورت حالّ یا مدّت­دار حسب توافق بدهکار می‌شود.
[458] یعنی توافق طرفین بر این بوده كه زن معادل آنچه را از مال فرد مذکور بابت عوض خلع بذل می‌کند به وی بدهکار گردد.
[459] در صورتی كه آنچه بذل می‌شود مال دیگری غیر از مهریه باشد، كافی است به جای «مَهْری» بگوید: «الشیْءَ الْمَعْلومَ».
[460] البتّه، اگر فردی که صیغۀ طلاق را می‌خواند، وکالتش مستقیماً‌ از طرف زوج نباشد، بلکه زن وی را وکیل خودش کند که بر اساس وکالتی که زن از شوهر خود دارد، طلاق را جاری سازد، وی می‌تواند پس از بذل مال توسط زن یا وکیل وی با عبارت «خَلَعْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلِ مُوَکِّلَتی عَلیٰ ما بَذَلَتْ» یا «زَوْجَةَ مُوَکِّلِ مُوَکِّلَتی مُخْتَلِعَةٌ‌ عَلیٰ ما بَذَلَتْ» یا «زَوْجَةَ مُوَکِّلِ مُوَکِّلَتی طالِقٌ عَلیٰ ما بَذَلَتْ» نیز صیغۀ طلاق را جاری نماید.
[461] طلاق مبارات، اختصاص به موردی دارد که کراهت شدید و تنفّر طرفینی است، به خلاف طلاق خلع که کراهت شدید و تنفّر فقط از طرف زوجه می­باشد.
[462] البتّه، اگر فردی که صیغۀ طلاق را می‌خواند، وکالتش مستقیماً‌ از طرف زوج نباشد، بلکه زن وی را وکیل خودش کند که بر اساس وکالتی که زن از شوهر خود دارد، طلاق را جاری سازد، وی می‌تواند پس از بذل مال توسط زن یا وکیل وی با عبارت «زَوْجَةُ مُوَکِّلِ مُوَکِّلَتی بارَأْتُها عَلىٰ مَا بَذَلَتْ فهیَ طالِقٌ عَلَى مَا بَذَلَتْ» یا «زَوْجَةُ مُوَکِّلِ مُوَکِّلَتی طَالِقٌ عَلىٰ مَا بَذَلَتْ» نیز صیغۀ طلاق را جاری نماید.
[463] همان طور که در مسألۀ «560» ذکر شد، برای تحقّق طلاق خلع دو انشاء لازم است (انشاء بذل و انشاء طلاق).
[464] بنابراین، هرچند طلاق خلع و مبارات، همان طور که در مسألۀ «532» ذکر شد، ‌از اقسام طلاق بائن است، امّا در این گونه موارد حکم طلاق رجعی را دارد.
[465] برای کسی که شرط به نفع وی در ضمن عقد صلح و مانند آن قرار داده شده، خیار تخلّف شرط ثابت می‌شود.
[466] در این صورت، چنانچه با اعتقاد به اینکه رجوع مذکور صحیح است با زن نزدیکی نماید، وطی به شبهه محسوب می­شود و احکام مربوط به آن در این مورد جاری می­گردد.
[467] توضیح موارد مذکور، در مسألۀ «581» ذکر می‌شود.
[468] به مسائل «534 و 535» رجوع شود.